اعتکافِ دل

وَ هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا

اعتکافِ دل

وَ هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا

سلام خوش آمدید

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

از اونجایی که آدم اهل نوشتن دفتر برنامه ریزی [معادل فارسی بولت ژورنال] و امثالهم نیستم، و تا حدود بسیاری هم فراموشکارم، تصمیم گرفتم هرچی کتاب میخونم یه مختصر توضیحی ازش بنویسم که بعدا یادم نره و بدونم داستان چی بودو نکته هاشو بدونم. راحت ترین شیوه نوشتن برای من توی وبلاگ هست چون نیازی به دست خط نیست! :/

از قبل عید تا یکماه به کنکور چند کتابی خوندم و برای اینکه داستان و موضوع کتاب  و نظرم دربارش از ذهنم پاک نشه، حدودی هرچی یادم هس رو می‌نویسم. این مدل پست صرفا برای خودمه. پیشنهاد یا انتقاد نیست. به رخ کشیدن و اینا هم نیست. فقط چون با دست خط گل‌و بلبلم، اهل نوشتن روی کاغذ نیستم و اینجا دسته بندی راحت‌تره می‌نویسم. دوست داشتین استفاده کنید :)

نامیرا/صادق کرمیار

نامیرا کتاب عجیب و حرص در آری بود برای من. خیلی حرص خوردم سر این کتاب! از رفتارِ بچگانه و بی فکر و برحسب هیجانِ آدمایی مثل عمربن حجاج! درسته یکم بخاطر تعلل های عبداالله ممکنه ناراحت بشی ولی هرچقدر میری جلو این مرد رو بیشتر تحسین میکنی. ولی بهت و ناباوری و پست فطرتی رو توی امثال عمربن حجاج و همپیمانانش دیدم! نمی‌دونم چطور اینقدر آدم میتونه پول پرست و بی عقل و خرد باشه، اینقدر حذب باد و چه و چه باشه که در آخر چشم روی همه اون اصرار ها به امام حسین(ع) برای اومدن به کوفه‌و ادعای جان فدایی برای اهل بیت بگذره و نه‌تنها گولِ ابن مرجانه رو بخوره بلکه به سپاهش بپونده و توی واقعه عاشورا به امام حسین(ع) شمشیر بکشه!!! من هنوز از این رفتار گیجم. بعد این همه مدت که از خوندن کتاب میگذره، این بحث قشنگ توی ذهنم تداعی میشه و من هی حرص میخورم! این کتاب چون به تاریخ اصل خیلی نزدیک تر بود، منبع خوبی میتونه برای واقعه عاشورا باشه. هرچند که کتاب دراصل به قبل از ورود امام حسین(ع) به کربلا پرداخته. میتونم بگم داستانِ تردیدها. دو راهی ها. سرگردونی بین حق و باطل. کدوم یکی حق کدوم یکی باطل؟! و این مسائلی هست که همین امروز میتونیم توی جامعه خودمونم ببینیم. کتاب دوست داشتنی‌ای بود.از آدمای منطقی خوشم میاد. از کسایی که بی‌گدار به آب نمی‌زنن و حسابی سبک سنگین میکنن. عبداالله‌بن عمیر آخر سر همون کاری رو کرد که باید و خوش بسعادتش :) من واقعا خوندن این کتاب رو توصیه میکنم. جنس تردید و داستان و موضوعی که بهش پرداخته بود رو دوست داشتم.

برزخ بیگناهان/کارین یه بل

داستانی جنایی و خشن و بی‌رحم داشت. داستانِ خوبی داشت ولی بنظرم مناسب هر سنی نیست و خب من محدودیت سنی ای ندارم منتها خوندن این مدل کتاب‌هارو به هرکسی توصیه نمیکنم. داستان فضای جنایتکارانه و هولناک خوبی داشت. کسی که دم خورِ شیطان بود و خودشم به شیطان تبدیل شده بود. اون زندان روحی ای که پاتریک برای سارا درست کرده بود، فکر میکنم حتی بعد مرگ اون پست فطرت دست از سر سارا برنمیداشت.

 اتاق/اما دون اهو

داستان کتاب نسبتا کسل کننده بود. نویسنده به موضوع تازه ای پرداخته بود ولی من به مزاجم سازگار نبود! اصلا دوستش نداشتم و تقریبا میتونم بگم با کتاب برزج بی گناهان از نظر موضوع شباهت‌هایی داشت که اصلا دوست ندارم اسم موضوع رو بیان کنم! کتاب های جنایی و ترسناک رو خیلی دوست دارم ولی پرداختن به چنین مسئله‌ای رو به عنوان یک نوع گونه از وحشت اصلا باب میلم نیست و توصیه میکنم هرکسی سراغ این کتاب نره مخصوصا نوجوونا. توی خیلی از فیلم و سریال ها خیلی زیاد و به بی‌رحمی آدم میکشن ولی اون قابل تحمل‌تر از موضوع این کتابه. در کل بخاطر موضوعش خیلی معروفه کتاب و داستان آنچنان جذاب و میخکوب کننده‌ای نداره. سیر آروم و یه لحظه تند و تا اخر آروم پیش میره. کند و حوصله سر بر. بنظرم همینکه فهمیدین سرنوشت اون پسر بچه بعد از اون نقشه‌ای که کشیدن چی میشه، کتاب رو نخونید چون چیز دیگه‌ایی نداره جز روزمرگی :/

سینوهه جلد1/میکاوالتاری

یه کتاب تاریخی-داستانی جالب از دوران مصر باستان. سرگذشت مصر و سرگذشت خودِ نویسنده که درواقع پزشک سلطنتی فرعون بوده. داستان جالبی داره. سینوهه تولدش مصادف شده با تبلیغ یکتا پرستی و شروع آیین یکتا پرستی توسط فرعون جدید یعنی آمن هوتب چهارم. صحنه جنگ و وضعیت مردم مصر و کشورهای همجوار مصر. اعتقادات و پوشش و سبک زندگی مردم و درجه اهمیت خرافات و لاقیدی مردم و همین موضوعات. یک مسئله جالب که هست مربوط به همون ترویج آیین خداپرستی و به رسمیت شناختنش توسط فرعون هست. تاجایی که ما میدونیم، دو پیامبر الهی در ترویج خداپرستی در مصر نقش داشتن و درواقع یکتا پرستی به دست این دو پیامبر یعنی حضرت داوود و حضرت یوسف بوده. چیزی هم که میتونیم حتی توی اینترنت دربارش بخونم همزمانی حضرت یوسف و پادشاهی آمن هوتب چهارمه. که خب صددرصد یوسف نبی بودن که عزیز مصر شدن و اون اتفاقات براشون افتاده و خداپرستی رو توی مصر رواج دادن که در اصل ما از قران این رو میدونیم. اما توی این کتاب خبری از پیامبر نیست و نه‌نتها بعد از تبلیغ و به رسمیت بخشید به خدای یکتا برای مردم خوشبختی و رهایی از ظلم و جنایتی درکار نبوده بلکه مردم رسما میگن ما همون آمون چوبیِ خودمون رو میخوایم! جوری که نویسنده میگه بدبختی و فقر بیشتر و جنگ و فلاکت بیشتری وارد زندگی مردم بینوا شده و اون هارو در وضعیت بسیار بدتری قرار داده و چه بسا نفرین امون دلیل این بدبختی و فلاکته. خب این مسئله که وجود یوسف نبی دقیقا در دوره کدوم فرعون بوده، دقیقا اشاره نشده ولی به احتمال زیاد در زمان آمن هوتب چهارم بوده و داستان سینوهه که به گفته نویسنده و مترجم براساس خاطرات سینوهه پزشک دربار و بر اساس واقعیت هست، من رو گیج کرده. چون از وجود شخصی مبنی بر منجی و حتی دستیار فرعون نه حتی آوردن اسم شخص یوسف نبی، هیچ حرفی توی کتاب نیست. و خب من نمیام به حرفای این کتاب و نویسنده‌ای که نمیشناسم و معلوم نیست کتاب چقدر ذهن بافیه چقدر واقعیت اعتماد کنم و اون رو روایت تاریخی کاملا معتبر بدونم. قطعا به قرآن ایمان دارم و روایت قرآن صد درصد برام معتبر تره. =) ولی کتاب جالبیه. من دوستش دارم. روایت جز به جزء و دقیقا و جذاب از زندگی مردمان خیلی خواندنی و حیرت انگیزه و به خوبی اوضاع مصر رو به تصویر میکشه و منم که از بچگی عاشق مصر و رمز و رازش بودم و هستم. فعلا دارم جلد2 رو میخونم تا برسم به پایان و بدونم چی میشه آخر داستان.

ارمیا/امیرخانی

این کتاب رو از کتابخونه که قرض گرفتم. تقریبا دوروز بعد رفتم سراغش. چند صفحه خوندم‌و تا به جای حساس کتاب رسیدم دیدم ای دل غافل! دقیقا همون صفحات مهم نیست! :/ دیگه قسمت نشد باقی ماجرارو بخونم.

  • ۶نظر
  • ۰۸ مرداد ۱۴۰۱ ، ۱۷:۳۵
  • به قلمِ یاس ارغوانی🌱

کتاب «دختران آفتاب» در ۴۷۳ صفحه  توسط سه نویسنده، آقایان بهزاد دانشگر، محمدرضا رضایتمند و با محوریت امیرحسین بانکی‌پور نوشته شده و نگارش آن سه سال به طول انجامیده و توسط انتشارات سروش در سال ۸۱ برای اولین‌بار به طبع رسیده و منتشر شده است.

این کتاب همسفر شدن چند دختر دانشجو در سفر اردویی مشهد و بیان بحث و مسائل مربوط به جایگاه زنان در دنیا و همچنین دین اسلام رو روایت میکنه. دخترانی که هر یک به دنبال پاسخ شبهات و سوالاتی هستند که گرچه مهم و اساسی است اما جامعه به خوبی پاسخ این مسائل رو مطرح نکرده و نتونسته تشنگی نوجونان و جوانان در رسیدن به پاسخ سیراب کنه.

من این کتاب رو خیلی دوست داشتم. فاطمه یک شخصیت دوست داشتنی و یک دوست آرمانی برای من هست که خیلی دلم میخواد یک نمونه واقعی از این شخصیت رو بشناسم. از صبر و سکوت بجا و دانش‌‌ و آرامش فاطمه بسیار لذت بردم.یکی دیگه از شخصیت های دوست داشتنی کتاب برای من شخص استادِ فاطمه بود. کاش میتونستم با این استاد بزرگوار هم صحبت بشم  و پای درسشون بشینم. داستان ساده و روانی داره و بیشتر به جنبه پاسخ به سوالات می پردازه.

معرفی کتاب دختران افتاب در خود کتاب :

کتاب دختران آفتاب به نویسندگی امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند اگرچه داستان است، در واقع تحقیقی روان شناختی و جامعه شناختی و فرهنگی و دینی درباره زنان است. دختران آفتاب خواسته است که زن و منزلت و شخصیت و هویت او را بشناساند؛ به خودش، به مَردَش، به جامعه اش، و به تاریخ گذشته و سرنوشت آینده اش؛ همان گونه که هست و همان گونه که باید باشد. و همین گونه است که او را از طفیلی مرد بودن می رهاند و نشان می دهد که در عین زن بودن هیچ از مراتب و کمالات انسانی کم ندارد.

متن تقریظ حضرت آیت الله خامنه ای بر کتاب دختران آفتاب:

بسمه تعالی پس از نزدیک سه سال توانستم در این روزها -ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها- این کتاب را بخوانم. در میان کتابهای داستانی که هدفش طرح مسائل فکری است، این بهترین کتاب از نویسنده ئی ایرانی است. طرح کلی داستان و درونمایه های داستانی آن خوب و شیرین است. حرفها هم قوی و منطقی است.اتفاقاً پیش از این، کتابِ: ... را خوانده ام. آن قویتر است. ولی با توجه به برخی ملاحظات (عمدتً بهره برداری نکردن از عامل جنسی در کتاب حاضر) در این کتاب، هنر بیشتری به کار رفته است. باید ترویج شود. تنها نقطه ضعف آن ذکر مشخصات استاد فاطمه است در فصل آخر کتاب.(روزهای نیمه ی خرداد 87)

این کتاب رو به نوجوون ها و جوونایی که علاقه مند به یافتن سوالتی درباره جایگاه زن در اسلام هستند پیشنهاد می کنم.

پ.ن: این کتاب رو دقیقا یکسال و یکماه پیش خوندم اما دیدم حیف هست که معرفی نکنم.

پ.ن2:عکسی که گرفتم خیلی قشنگ تر شد ولی جون بسیار بزرگ بود مجبور شدم نصف عکس رو قرار بدم:(

  • ۹نظر
  • ۲۶ شهریور ۱۴۰۰ ، ۱۶:۰۲
  • به قلمِ یاس ارغوانی🌱


منبع عکس:  اینترنت


 از زمانی که تصمیم گرفتم بجای قبول کردن مطالعه کنم، به جای گریه کردن، عمل کنم،  کتاب خوندنم به مطالعه در حوضه مذهبی و دینی تغییر پیدا کرده. همیشه خیلی دوست داشتم به جای اینکه هرسال فقط در ماه محرم اسم دین و امام حسین(ع) رو بیارم و به یادشون باشم سعی کردم درباره زندگیشون بخونم. تمام زندگی اهل بیت که به عاشورا تنها ختم نمیشه برای شناخت درست باید همه زندگی معصومین رو دونست.

کتاب رو به پیشنهاد یکی از دوستانم خریدم. کتاب روان و خوبی درشرح مصیبت های حضرت زینب(س) در عاشورا و سخنان گرانبهاشون در مقابل لشکر یزید که چنان مثل آبی زلال پرده های ریای یزیدی ها رو کنار میزنه و فساد و ظلمشون رو برملا میکنه.

کتاب "آفتاب در حجاب" به نویسندگی "سید مهدی شجاعی " از انتشارات نیستان :

آفتاب در حجاب روایتی است از زندگی حضرت زینب. از کودکی تا عاشورا تا اسارت و تا وفات. اثری که ماندگاریاش از حال پیداست. رمانی که به پشتوانه تحقیقات دقیق و عالمانه تاریخی و روایی،‌ به همه زوایای پنهان و آشکار زندگی و رفتار و درونیات حضرت زینب پرداخته است.


کتاب قشنگی بود حِین خوندن چه صحنه هایی که برام تصور نشد! چه غم ها که به دلم نریخت! برای همین این کتاب رو پیشنهاد میکنم اگر نخوندین و طالب دونستن درباره زندگی حضرت زینب هستید بخونید. خیلی ریزِ ریز زندگی این بانو رو ننوشته ولی کتاب خوب و با لحن زیبا و روان و دلنشین حوادث مهم رو یادآور شده.

بخش هایی از کتاب:

چه غروب دلگیری! 

دلگیر باد از این پس تمام غروب های عالم!

تو هَم چشمهایت را ببند خورشید! که پس از حسین در دنیا چیزی برای دیدن وجود ندارد. دنیایی که حضور حسین(ع) را درخود برنمیتابد، دیدنی نیست.

خوندن این کتاب در این برهه از زمان و در این روزا که مرتبط با محرم و واقعه عاشوراست، میتونه آگاهی مارو نسبت به این واقعه مهم بیشتر کنه، پیشنهاد میکنم که دست کم یکبار بخونیدش :)

امیدوارم از خوندن کتاب لذت ببرید :)

  • ۱۶نظر
  • ۲۶ مرداد ۱۴۰۰ ، ۱۷:۳۷
  • به قلمِ یاس ارغوانی🌱

منبع عکس:  اینترنت

"بارها در طول نوشتن این رمان دچار تردید و دودلی شدم.
یک دلم می‌گفت: بیا و از خیر این کار بگذر و برای خودت دشمن تراشی نکن. عقل هم چیز خوبی است! مثل مگس بر روی زخم ها و عفونت ها ننشین! خوبی ها را ببین.
دل دیگرم می‌گفت: نویسنده باید آینه باشد. آینه اگر زشتی ها را بپوشاند و فقط زیبایی ها را نشان دهد که دیگر آینه نیست …
سرت را درد آوردم ولی دوست داشتم بدونی که در طول این کار با خودم چه دست و پنجه هایی نرم کردم …
به خودم گفتم عموم کسانی که پیش از این تقدیر و تحسینت می‌کردند، بعد از انتشار این کار، ممکنه تقبیح و نکوهشت کنند..."

اولین بار باکتاب های آقای شجاعی پارسال آشنا شدم با کتاب کشتی پهلو گرفته و آفتاب در حجاب. اولین کتابی که از ایشون خوندم "آفتاب در حجاب"بود. و بعد کتاب"کشتی پهلو گرفته. زیبایی هرچه تمام تر آرایه های ادبی و نوع لحن روایتشون از زندگی حضرت زینب و واقعه عاشورا و همچنین در کتاب کشتی پهلو گرفته، بیان زندگی حضرت فاطمه زهرا(ع) با لحن بسیار دلنشین و خاص و زیبا من رو نسبت به خوندن باقی کتاب های این نویسنده تشنه تر کرد. کتاب"کمی دیرتر" که از خیلی قبل تر توی لیستم بود و اتفاقا چند روز پیش قسمت شد که بتونم تهیه کنم و مطالعه کنم، هیجانی توام با غم زدگی و ناراحتی و همچنین خوشحالی و حسرت و شرمندگی در من به وجود آورد. این کتاب با اینکه تا اواسط داستان کشش کمی برای خوندنش در آدم ایجاد میکرد اما بعد از دو فصل روند صعودی پیداکرد و داستان جالب شد. پیشنهاد میکنم اگر به کتاب هایی از جنس دین و مذهب آمیخته با لحن شیوا و زیبا علاقه دارید حتما مطالعه کنید:)

و اما درباره کتاب:

کتاب "کمی دیرتر" به نویسندگی "سید مهدی شجاعی " از انتشارات نیستان :

این اثر که از چهار فصل زمستان، پاییز، تابستان و بهار تشکیل شده، نگاهی است متفاوت و نقادانه به فضای انتظار جامعه امروز. رمان با یک اتفاق شگفت و غریب آغاز میشود، جشن نیمه‌شعبان و مجلسی پرشور و بسیاری که فریاد «آقا بیا» سرداده‌اند… در این میان جوانی و فریادی که: «آقا نیا…» این شروع جذاب ما را با شخصیت‌هایی آشنا میکند که همه مدعی انتظارند اما وقتی هنگام عمل میرسد و هنگامه عمل به شعارها میرسد، آن نمیکنند که میگفتند. رمان در فضایی مکاشفه‌گونه و بیزمان پیش میرود و مواجه همه آدم‌ها را میبینیم با قصه ظهور… و کشف چرایی «آقا نیا»ی جوان. شجاعی در این رمان همه اقشار و همه آدم‌ها را با بهانه‌هایشان برای نخواستن امر ظهور، دقیق و ظریف معرفی میکند. تا آنجاکه حتی به راوی هم رحم نمیکند و در فضایی بسیار بدیع،‌ خودش را هم در معرض این امتحان میگذارد. نویسنده در «کمی دیرتر» همه آفت‌های انتظار را با شخصیت‌های قصه‌اش برای مخاطب روایت نمیکند، بلکه به تصویر میکشد و نشانش میدهد… انسان‌های مدعی انتظار و منتظر ظهور غریبه نیستند؛ خودمانیم و شجاعی در رمانش به خوبی به این زبان دست یافته که وقتی از هر قشر و صنف و گروهی یک نمونه آورده با مصادیق کار ندارد و در پی اثبات شمول ادعایش است. نویسنده در پایان همه موشکافیهایش در نقد منتظران به دنبال آن است که مخاطب منتظر واقعی را بشناسد و ببیند که انتظار به فریادهای بلند «آقا بیا» نیست؛ به دلی است که برای حضرت میتپد و اخلاصی که میان زندگی جاری است و آقایی که خودش به دیدار منتظرانش میآید…

من نسخه الکترونیک این کتاب رو از سایت فیبیدیو تهیه کردم.

امیدوارم از خوندن کتاب لذت ببرید:)

  • ۹نظر
  • ۲۵ مرداد ۱۴۰۰ ، ۱۷:۴۹
  • به قلمِ یاس ارغوانی🌱