اعتکافِ دل

وَ هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا

اعتکافِ دل

وَ هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا

سلام خوش آمدید

۶ مطلب در شهریور ۱۴۰۰ ثبت شده است

کتاب «دختران آفتاب» در ۴۷۳ صفحه  توسط سه نویسنده، آقایان بهزاد دانشگر، محمدرضا رضایتمند و با محوریت امیرحسین بانکی‌پور نوشته شده و نگارش آن سه سال به طول انجامیده و توسط انتشارات سروش در سال ۸۱ برای اولین‌بار به طبع رسیده و منتشر شده است.

این کتاب همسفر شدن چند دختر دانشجو در سفر اردویی مشهد و بیان بحث و مسائل مربوط به جایگاه زنان در دنیا و همچنین دین اسلام رو روایت میکنه. دخترانی که هر یک به دنبال پاسخ شبهات و سوالاتی هستند که گرچه مهم و اساسی است اما جامعه به خوبی پاسخ این مسائل رو مطرح نکرده و نتونسته تشنگی نوجونان و جوانان در رسیدن به پاسخ سیراب کنه.

من این کتاب رو خیلی دوست داشتم. فاطمه یک شخصیت دوست داشتنی و یک دوست آرمانی برای من هست که خیلی دلم میخواد یک نمونه واقعی از این شخصیت رو بشناسم. از صبر و سکوت بجا و دانش‌‌ و آرامش فاطمه بسیار لذت بردم.یکی دیگه از شخصیت های دوست داشتنی کتاب برای من شخص استادِ فاطمه بود. کاش میتونستم با این استاد بزرگوار هم صحبت بشم  و پای درسشون بشینم. داستان ساده و روانی داره و بیشتر به جنبه پاسخ به سوالات می پردازه.

معرفی کتاب دختران افتاب در خود کتاب :

کتاب دختران آفتاب به نویسندگی امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند اگرچه داستان است، در واقع تحقیقی روان شناختی و جامعه شناختی و فرهنگی و دینی درباره زنان است. دختران آفتاب خواسته است که زن و منزلت و شخصیت و هویت او را بشناساند؛ به خودش، به مَردَش، به جامعه اش، و به تاریخ گذشته و سرنوشت آینده اش؛ همان گونه که هست و همان گونه که باید باشد. و همین گونه است که او را از طفیلی مرد بودن می رهاند و نشان می دهد که در عین زن بودن هیچ از مراتب و کمالات انسانی کم ندارد.

متن تقریظ حضرت آیت الله خامنه ای بر کتاب دختران آفتاب:

بسمه تعالی پس از نزدیک سه سال توانستم در این روزها -ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها- این کتاب را بخوانم. در میان کتابهای داستانی که هدفش طرح مسائل فکری است، این بهترین کتاب از نویسنده ئی ایرانی است. طرح کلی داستان و درونمایه های داستانی آن خوب و شیرین است. حرفها هم قوی و منطقی است.اتفاقاً پیش از این، کتابِ: ... را خوانده ام. آن قویتر است. ولی با توجه به برخی ملاحظات (عمدتً بهره برداری نکردن از عامل جنسی در کتاب حاضر) در این کتاب، هنر بیشتری به کار رفته است. باید ترویج شود. تنها نقطه ضعف آن ذکر مشخصات استاد فاطمه است در فصل آخر کتاب.(روزهای نیمه ی خرداد 87)

این کتاب رو به نوجوون ها و جوونایی که علاقه مند به یافتن سوالتی درباره جایگاه زن در اسلام هستند پیشنهاد می کنم.

پ.ن: این کتاب رو دقیقا یکسال و یکماه پیش خوندم اما دیدم حیف هست که معرفی نکنم.

پ.ن2:عکسی که گرفتم خیلی قشنگ تر شد ولی جون بسیار بزرگ بود مجبور شدم نصف عکس رو قرار بدم:(

  • ۹نظر
  • ۲۶ شهریور ۱۴۰۰ ، ۱۶:۰۲
  • به قلمِ یاس ارغوانی🌱

دنیای ما با سختی ها و پستی بلندی ها مثل مکعب روبیک میمونه. یه عده آدمایی مثل ما که آدمای عادی هستیم اینقدر این مکعب رو میچرخنیم تا بتونیم درستش کنیم اما زهی خیال باطل! ممکنه یه رنگی رو بتونیم کنار هم بچینیم اما باز وقتی به بُعد های دیگه مکعب نگاه میکنیم میبینیم هنوز چند رنگِ دیگه قاطی و پیچ درپیچ کنار هم هستند. جوری که برای درست کردن و کنارهم چیدن بقیه رنگ ها باید اون قسمت درست شده رو هم بهم بریزیم. یه عده هستند که تقلب میکنند. دونه دونه برچسب های رنگارو جدا میکنند بدون زحمت آنچنانی و با یه تلاش کوچیک حداقلی رنگارو کنار هم روی هرخونه میچسبونند و تمام. مکعب به ظاهر درست شد. اما خوب میدونید که اون مکعب یه قانون خاصی برای طراحی خودش داره. یه عده هم کسایی هستند که ذاتی استعداد دارند. با چشم بسته حتی زیر یک دقیقه، با سرعت مکعب رو از راه درستش حل میکنند و تمام رنگ ها با درستی کنارهم مچینند.سه دسته آدم برای حل مشکلات و گذر از سختی های زندگی!

راه اول بدون مهارت بدون دانش مخصوص بدون تخصص هیچ وقت خوب پیش نمیره مگر با سختی و در طول بلند مدت و تمرکز بسیار زیاد. مدل دوم اگرچه فکر میکنند خیلی با زرنگی پیش رفتند اما خوب به هرحال اون چینش خاص خودش رو داره شاید بشه قانون و عدالت و حق مردم رو در دنیا دور زد اما صاحب و آفرینده اون مکعب که طراحی خاص اون به دستش هست میدونه که این دور زدن اگرچه باعث شده خونه های مکعب کنار هم چیده بشند اما با چینش درست نبوده!

دسته سوم همونایی که استعداد دارند. این امر این استعداد ذاتی اون هاست که با یکم بالا پایین کردن شکوفاش کردند.تونستن به تخصص خاص و بالا برسند. و هم از راه درست پیش میرند و هم باسرعت پیش میرند. هم طبق اصول خاص اون مکعب پیش رفتند که سازنده مکعب تاییدش میکنه.

ما آدم هایی که استعداد ذاتی نداریم تا مثل دسته سوم درکمترین زمان و طبق اصول اصلی دقیق پیش بریم اما میتونیم این مهارت رو یاد بگیریم. نه قائده ای رو دور بزنیم و نه توی این کار لنگ بزنیم. اگه راه دسته سوم رو راهنما قرار بدیم میتونیم مثل اونا هم در کمترین زمان و هم طبق چینش صحیح مکعب، خونه هارو کنارهم بچینیم و برنده بازی باشیم.

  • ۴نظر
  • ۲۶ شهریور ۱۴۰۰ ، ۱۴:۵۳
  • به قلمِ یاس ارغوانی🌱

عنوان را که دیدید؟! اینجا وبلاگی گوشه ای از بیانستان افتاده به دست یک آدم تنهای، غمگینِ دمدمی مزاج که روز هایش را به وطالت میگذراند و شب هایش راهم به همان شکل روز تمام میکند میرود پِی کارش. در نهایت تنها جایی که تمام دق و دلی اش را خالی می کند همینجا درون من است. با پست های بی معنی اش! نمیخواهم بگویم خوب نمینویسد یا عالی مینویسدفقط میخواهم بگویم صداقتش را دوست دارم آخر نمیدانم شما قسمت درباره من که درواقع درباره خودش است نه من را خوانده اید؟ یک حرف راست این بچه در عمرش زده باشد همین جمله است که نوشته: هر نویسنده ای نویسنده نیست! تمام روی صحبتش هم با خودِ بی نوایش بوده. به هرحال نمیخواهم تحسینش کنم فقط میخواهم یک نفر کمکی به دل بی نوای من بکند! این دختر دمدمی روزی هزاربار پپنل را باز میکند و انواع و اقسام قالب های رنگ و وارنگ را روی من تست میکند! نمیدانم ان وبلاگ های تستی کوفتی پس دقیقا چه کار میکنند که فقط گیر سه پیچ به من داده. شما فرض کن مادرت روزی 10بار انواع لباس های عجیب غریب را بر تنت بپوشانت و آخر هم بگوید: نه نه! بدردنمیخوره! درش بیار یکی دیگه رو امتحان کن. تهشم برسد به همان خانه اول. میبینید که مثلا لباس مرا. آخر این هم قالب وبلاگ یک دختر بالغ (شاید ولی عاقل نه) است؟ فقط مرا کمکی کرده یک لباس خوب بپوشانید! من از خدا دیگر هیچ نمیخواهم.

یک پست درست درمان هم اگر بخواهد بنویسد اینقدر پشت کلمه های غلط و اشتباه تایپی مخفی میشود که آبرو و حیثیت برای منِ وبلاگ نمیگذارد. همین پست را بخوانید متوجه میشوید که چقدر کلمات را خوانا و خوب نوشته.

فرض کنید دارم از زبان وبلاگ حرف میزنم :)

چالش از وبلاگِ آب هویج دعوت از میخک

اسم چالش " من اگر پنجره ای رو به دریا بودم" .

  • ۶نظر
  • ۲۵ شهریور ۱۴۰۰ ، ۱۹:۲۶
  • به قلمِ یاس ارغوانی🌱

ساعتِ 4:36 دقیقه بعد از ظهر روز جمعه هیچ اتفاق مهمی نیفتاد. حتی اتفاقی عجیبی که حیرت انگیز باشد هم نیوفتاد. یک ساعت بود مثل ساعت های دیگر. اما راستش ماجرا همین مثل روزهای دیگر، ساعت های دیگر و دقیقه های دیگر بودنش است. همین که هیچ اتفاق خاصی قرار نیست بیفتد. خب احتمالا ما از جمعه توقع بیشتری داریم. توقع یک تحول و بروز یک ظهور. توقع یک... یک وقوع اتفاق مهم و دوست داشتنی. اما خب همانطور که میبینید قرار نیست بیفتد! چرا؟ چون منتظر این اتفاق نیستیم. وقتی انتظار کسی و چیزی به این مهمی را نداری خوب آن اتفاق نمی افتد. اصلا چرا وقتی منتظر رویدادی نیستیم آن رویداد باید خودش خودش را دعوت کند و بیاید؟حتی... حتی این کلمات که کنار هم با نظم و ترتیبی نشسته اند هم بیان انتظار و توقع از وقوع آن تحول و اتفاق مهم نبودند. صرفا نشستند کنار هم تا یاوه ببافند که رسیدند به این اتفاق مهم! خودِ کلمات هم توقع نداشتند از پرت گویی برسند به سخن گفتن درباره این تحول عظیم! یک چیز راهم درگوشی بهتان بگویم، حتی خودِ نویسنده هم از بی حرفی خیره به صفحه پنل و ارسال پست جدید، و با بی حوصلگی انگشتانش را روی دکمه های برجسته کیبورد میچرخاند که مگر بتواند چیزی بنویسد. از این بی پستی در آید وبلاگش! اما تا رسید به قسمت نوشتنِ "بعداز ظهر روز  جمعه  یادش آمد قرار است این روز روزِ انتظار وصال آن تحول عظیم باشد. روزِ وصال آن کسی که هزاران سال باید جمعه ها به انتظارش نشست و با دوچشمی که در این دوری از شدت گریه ضعیف و چه بسا کور شده است از دستانِ معجزه گرِ خودِ او شفا گرفت اما خوب دیدی که حتی خودِ کلماتم تعجب کردند از اینکه چه شدند چه برسد به نویسنده بی خبر غفلت زده، بی حوصله.

  • ۳نظر
  • ۱۲ شهریور ۱۴۰۰ ، ۱۶:۴۶
  • به قلمِ یاس ارغوانی🌱

عکس گرفتن رو دوست دارم. عکس گرفتن از در و دیوار و طبیعت،گُل،درخت رو بیشتر دوست دارم. به اشتراک گذاشتن عکس هام رو بیشتر تر دوست دارم :*)

پ.ن: پتوسِ ابلغِ سفید :) درواقع یکی از گُل قشنگ های مامان ^-^

  • ۸نظر
  • ۱۰ شهریور ۱۴۰۰ ، ۱۸:۱۵
  • به قلمِ یاس ارغوانی🌱

هر آیینه ای آدم رو یک جور نشون میده. توی خونه ماهم همینطوریه! مثلا آیینه توی هال آدم رو سفید با زیر چشمای پُف کرده  نشون میده. آیینه قدی توی اتاق لاغر با رنگ زرد نشون میده. آیینه کوچیک‌توی کیفم صورت پُر از کک و مکی رو بهت نشون میده. اما آیینه قشنگ نسبتا کوچیکم که توی قفسه کتابامه، صورتمو سفید، تپلی با چشمای دُرُشت نشون میده. از این جهت خیلی دوستش دارم. اما نوردهی هم خیلی مهمه ها! مثلا شب آینه قدی چشماتو مشکی نشون میده درصورتی که توی روز قهوه ای نسبتا سوخته. یا مثلا آیینه توی هال ساعتای ۱۱وقتی رَده نور میفته کنارش، چشمامو قهوه ای خیلی روشن نشون میده، ولی شب قهوه ای سوخته!

لُپ کلام اینکه آیینه ها برای دل ما کار نمیکنن. این ماییم که باید جهت مناسب و آیینه مناسب رو پیدا کنیم. پس اگه یه وقتی دیدید زشت افتادید توی آیینه، اون فقط یک آیینه است از مدل های مختلف آیینه های جهان. نه همه آیینه های جهان!.

پ.ن: صرفا جهت تاکید اینکه آیینه کوچیک سفید هنوز در مقام اول زیبا نشون دادن تمام آیینه های جهان قرار داره :)

  • ۴نظر
  • ۰۲ شهریور ۱۴۰۰ ، ۱۴:۰۲
  • به قلمِ یاس ارغوانی🌱