عنوان را که دیدید؟! اینجا وبلاگی گوشه ای از بیانستان افتاده به دست یک آدم تنهای، غمگینِ دمدمی مزاج که روز هایش را به وطالت میگذراند و شب هایش راهم به همان شکل روز تمام میکند میرود پِی کارش. در نهایت تنها جایی که تمام دق و دلی اش را خالی می کند همینجا درون من است. با پست های بی معنی اش! نمیخواهم بگویم خوب نمینویسد یا عالی مینویسدفقط میخواهم بگویم صداقتش را دوست دارم آخر نمیدانم شما قسمت درباره من که درواقع درباره خودش است نه من را خوانده اید؟ یک حرف راست این بچه در عمرش زده باشد همین جمله است که نوشته: هر نویسنده ای نویسنده نیست! تمام روی صحبتش هم با خودِ بی نوایش بوده. به هرحال نمیخواهم تحسینش کنم فقط میخواهم یک نفر کمکی به دل بی نوای من بکند! این دختر دمدمی روزی هزاربار پپنل را باز میکند و انواع و اقسام قالب های رنگ و وارنگ را روی من تست میکند! نمیدانم ان وبلاگ های تستی کوفتی پس دقیقا چه کار میکنند که فقط گیر سه پیچ به من داده. شما فرض کن مادرت روزی 10بار انواع لباس های عجیب غریب را بر تنت بپوشانت و آخر هم بگوید: نه نه! بدردنمیخوره! درش بیار یکی دیگه رو امتحان کن. تهشم برسد به همان خانه اول. میبینید که مثلا لباس مرا. آخر این هم قالب وبلاگ یک دختر بالغ (شاید ولی عاقل نه) است؟ فقط مرا کمکی کرده یک لباس خوب بپوشانید! من از خدا دیگر هیچ نمیخواهم.
یک پست درست درمان هم اگر بخواهد بنویسد اینقدر پشت کلمه های غلط و اشتباه تایپی مخفی میشود که آبرو و حیثیت برای منِ وبلاگ نمیگذارد. همین پست را بخوانید متوجه میشوید که چقدر کلمات را خوانا و خوب نوشته.
فرض کنید دارم از زبان وبلاگ حرف میزنم :)
چالش از وبلاگِ آب هویج دعوت از میخک
اسم چالش " من اگر پنجره ای رو به دریا بودم" .