منبع عکس:  اینترنت

"بارها در طول نوشتن این رمان دچار تردید و دودلی شدم.
یک دلم می‌گفت: بیا و از خیر این کار بگذر و برای خودت دشمن تراشی نکن. عقل هم چیز خوبی است! مثل مگس بر روی زخم ها و عفونت ها ننشین! خوبی ها را ببین.
دل دیگرم می‌گفت: نویسنده باید آینه باشد. آینه اگر زشتی ها را بپوشاند و فقط زیبایی ها را نشان دهد که دیگر آینه نیست …
سرت را درد آوردم ولی دوست داشتم بدونی که در طول این کار با خودم چه دست و پنجه هایی نرم کردم …
به خودم گفتم عموم کسانی که پیش از این تقدیر و تحسینت می‌کردند، بعد از انتشار این کار، ممکنه تقبیح و نکوهشت کنند..."

اولین بار باکتاب های آقای شجاعی پارسال آشنا شدم با کتاب کشتی پهلو گرفته و آفتاب در حجاب. اولین کتابی که از ایشون خوندم "آفتاب در حجاب"بود. و بعد کتاب"کشتی پهلو گرفته. زیبایی هرچه تمام تر آرایه های ادبی و نوع لحن روایتشون از زندگی حضرت زینب و واقعه عاشورا و همچنین در کتاب کشتی پهلو گرفته، بیان زندگی حضرت فاطمه زهرا(ع) با لحن بسیار دلنشین و خاص و زیبا من رو نسبت به خوندن باقی کتاب های این نویسنده تشنه تر کرد. کتاب"کمی دیرتر" که از خیلی قبل تر توی لیستم بود و اتفاقا چند روز پیش قسمت شد که بتونم تهیه کنم و مطالعه کنم، هیجانی توام با غم زدگی و ناراحتی و همچنین خوشحالی و حسرت و شرمندگی در من به وجود آورد. این کتاب با اینکه تا اواسط داستان کشش کمی برای خوندنش در آدم ایجاد میکرد اما بعد از دو فصل روند صعودی پیداکرد و داستان جالب شد. پیشنهاد میکنم اگر به کتاب هایی از جنس دین و مذهب آمیخته با لحن شیوا و زیبا علاقه دارید حتما مطالعه کنید:)

و اما درباره کتاب:

کتاب "کمی دیرتر" به نویسندگی "سید مهدی شجاعی " از انتشارات نیستان :

این اثر که از چهار فصل زمستان، پاییز، تابستان و بهار تشکیل شده، نگاهی است متفاوت و نقادانه به فضای انتظار جامعه امروز. رمان با یک اتفاق شگفت و غریب آغاز میشود، جشن نیمه‌شعبان و مجلسی پرشور و بسیاری که فریاد «آقا بیا» سرداده‌اند… در این میان جوانی و فریادی که: «آقا نیا…» این شروع جذاب ما را با شخصیت‌هایی آشنا میکند که همه مدعی انتظارند اما وقتی هنگام عمل میرسد و هنگامه عمل به شعارها میرسد، آن نمیکنند که میگفتند. رمان در فضایی مکاشفه‌گونه و بیزمان پیش میرود و مواجه همه آدم‌ها را میبینیم با قصه ظهور… و کشف چرایی «آقا نیا»ی جوان. شجاعی در این رمان همه اقشار و همه آدم‌ها را با بهانه‌هایشان برای نخواستن امر ظهور، دقیق و ظریف معرفی میکند. تا آنجاکه حتی به راوی هم رحم نمیکند و در فضایی بسیار بدیع،‌ خودش را هم در معرض این امتحان میگذارد. نویسنده در «کمی دیرتر» همه آفت‌های انتظار را با شخصیت‌های قصه‌اش برای مخاطب روایت نمیکند، بلکه به تصویر میکشد و نشانش میدهد… انسان‌های مدعی انتظار و منتظر ظهور غریبه نیستند؛ خودمانیم و شجاعی در رمانش به خوبی به این زبان دست یافته که وقتی از هر قشر و صنف و گروهی یک نمونه آورده با مصادیق کار ندارد و در پی اثبات شمول ادعایش است. نویسنده در پایان همه موشکافیهایش در نقد منتظران به دنبال آن است که مخاطب منتظر واقعی را بشناسد و ببیند که انتظار به فریادهای بلند «آقا بیا» نیست؛ به دلی است که برای حضرت میتپد و اخلاصی که میان زندگی جاری است و آقایی که خودش به دیدار منتظرانش میآید…

من نسخه الکترونیک این کتاب رو از سایت فیبیدیو تهیه کردم.

امیدوارم از خوندن کتاب لذت ببرید:)