اعتکافِ دل

وَ هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا

اعتکافِ دل

وَ هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا

سلام خوش آمدید

کتاب کمی دیرتر

دوشنبه, ۲۵ مرداد ۱۴۰۰، ۰۵:۴۹ ب.ظ

منبع عکس:  اینترنت

"بارها در طول نوشتن این رمان دچار تردید و دودلی شدم.
یک دلم می‌گفت: بیا و از خیر این کار بگذر و برای خودت دشمن تراشی نکن. عقل هم چیز خوبی است! مثل مگس بر روی زخم ها و عفونت ها ننشین! خوبی ها را ببین.
دل دیگرم می‌گفت: نویسنده باید آینه باشد. آینه اگر زشتی ها را بپوشاند و فقط زیبایی ها را نشان دهد که دیگر آینه نیست …
سرت را درد آوردم ولی دوست داشتم بدونی که در طول این کار با خودم چه دست و پنجه هایی نرم کردم …
به خودم گفتم عموم کسانی که پیش از این تقدیر و تحسینت می‌کردند، بعد از انتشار این کار، ممکنه تقبیح و نکوهشت کنند..."

اولین بار باکتاب های آقای شجاعی پارسال آشنا شدم با کتاب کشتی پهلو گرفته و آفتاب در حجاب. اولین کتابی که از ایشون خوندم "آفتاب در حجاب"بود. و بعد کتاب"کشتی پهلو گرفته. زیبایی هرچه تمام تر آرایه های ادبی و نوع لحن روایتشون از زندگی حضرت زینب و واقعه عاشورا و همچنین در کتاب کشتی پهلو گرفته، بیان زندگی حضرت فاطمه زهرا(ع) با لحن بسیار دلنشین و خاص و زیبا من رو نسبت به خوندن باقی کتاب های این نویسنده تشنه تر کرد. کتاب"کمی دیرتر" که از خیلی قبل تر توی لیستم بود و اتفاقا چند روز پیش قسمت شد که بتونم تهیه کنم و مطالعه کنم، هیجانی توام با غم زدگی و ناراحتی و همچنین خوشحالی و حسرت و شرمندگی در من به وجود آورد. این کتاب با اینکه تا اواسط داستان کشش کمی برای خوندنش در آدم ایجاد میکرد اما بعد از دو فصل روند صعودی پیداکرد و داستان جالب شد. پیشنهاد میکنم اگر به کتاب هایی از جنس دین و مذهب آمیخته با لحن شیوا و زیبا علاقه دارید حتما مطالعه کنید:)

و اما درباره کتاب:

کتاب "کمی دیرتر" به نویسندگی "سید مهدی شجاعی " از انتشارات نیستان :

این اثر که از چهار فصل زمستان، پاییز، تابستان و بهار تشکیل شده، نگاهی است متفاوت و نقادانه به فضای انتظار جامعه امروز. رمان با یک اتفاق شگفت و غریب آغاز میشود، جشن نیمه‌شعبان و مجلسی پرشور و بسیاری که فریاد «آقا بیا» سرداده‌اند… در این میان جوانی و فریادی که: «آقا نیا…» این شروع جذاب ما را با شخصیت‌هایی آشنا میکند که همه مدعی انتظارند اما وقتی هنگام عمل میرسد و هنگامه عمل به شعارها میرسد، آن نمیکنند که میگفتند. رمان در فضایی مکاشفه‌گونه و بیزمان پیش میرود و مواجه همه آدم‌ها را میبینیم با قصه ظهور… و کشف چرایی «آقا نیا»ی جوان. شجاعی در این رمان همه اقشار و همه آدم‌ها را با بهانه‌هایشان برای نخواستن امر ظهور، دقیق و ظریف معرفی میکند. تا آنجاکه حتی به راوی هم رحم نمیکند و در فضایی بسیار بدیع،‌ خودش را هم در معرض این امتحان میگذارد. نویسنده در «کمی دیرتر» همه آفت‌های انتظار را با شخصیت‌های قصه‌اش برای مخاطب روایت نمیکند، بلکه به تصویر میکشد و نشانش میدهد… انسان‌های مدعی انتظار و منتظر ظهور غریبه نیستند؛ خودمانیم و شجاعی در رمانش به خوبی به این زبان دست یافته که وقتی از هر قشر و صنف و گروهی یک نمونه آورده با مصادیق کار ندارد و در پی اثبات شمول ادعایش است. نویسنده در پایان همه موشکافیهایش در نقد منتظران به دنبال آن است که مخاطب منتظر واقعی را بشناسد و ببیند که انتظار به فریادهای بلند «آقا بیا» نیست؛ به دلی است که برای حضرت میتپد و اخلاصی که میان زندگی جاری است و آقایی که خودش به دیدار منتظرانش میآید…

من نسخه الکترونیک این کتاب رو از سایت فیبیدیو تهیه کردم.

امیدوارم از خوندن کتاب لذت ببرید:)

  • به قلمِ یاس ارغوانی🌱

کتاب

نظرات (۹)

مرسی از معرفی عزیز جانم :)

پاسخ:
😊 ممنون از اینکه خوندی🌹🌹

به شخصه کتاب باید توی دستم باشه تا هروقت که خسته شد چشام ، چشامو ببندم و صفحاتشو ورق بزنم و بوش حالمو خوب کنه 😍🌱🤍

پاسخ:
اره واقعا منم در اولین فرصت ها باید نسخه چاپی رو بخونم حتما 😊🌺
  • سارا سماواتی منفرد
  • سلام

    چه معرفی خوبی که آدم ترغیب میشه که حتما بخوندش و چه خوب که تو فیدیبو هم هست.

    پاسخ:
    سلام :)
    خوشحالم که ترغیب شدید حتما بخونید جالبه :)

    وقتی این کتاب رو خوندم، از نوع روایتش در شروع داستان خیلی خوشم نیومد و کشش نداشت برام، اما هرچی به انتها نزدیک شدم بهتر و بیشتر تونستم با داستان ارتباط برقرار کنم.
    وقتیکه که رسید به دو حکایت آخر داستان دیگه تهش بود.. همه رو با فین فین خوندم فقط. هنوز هم وقتی اون صحنه رو مجسم می کنم که آقا در مغازه ی کلید سازی(اگر اشتباه نکنم) نشسته بودن چایی می خوردن و چه طور با اون شخص صحبت می کردن قلبم به تپش میوفته.
    از اون موقع با خودم یادآوری می کنم که یادم باشه و سعی کنم فقط کاری که باید و درسته رو انجام بدم هر چقدر هم که سخت باشه. از طرف ما اگه قضیه حل بشه اون سمت قضیه حلّه! اون ها حواسشون هست.

    پاسخ:
    سلام زهرا خیلی ممنون که دیدگاهت رو نوشتی :))

    اره دقیقا داستان رند آرومی داشت و خیلی هیجان انگیز نبود ولی وقتی به قسمت دو حکایت رسید واقعا عجیب بود و قلب آدم رو فشرد! خوشبحالشون خوشبحال کربلایی محمد😢💔

    باید سعی کنیم کار با اخلاص و فقط برای رضای خدا و امام زمان (عج) انجام بدیم نه پاداش یا ممردم :)

    چقدر خوشحال شدم اون حسی که در من ایجاد کرد، در تو هم بوجود آورده 

    غم زدگی و ناراحتی و خوشحالی و حسرت و شرمندگیت رو کاملا درک میکنم با سلول سلولم که منم در لحظه خوندن همین حسهای متناقض میومد سراغم

    ولی منتظر فصل بهار بمون که به واقع بهاریست دلنشین...

    نمیشه انگار، دوباره بااااید برم بخونمش...😊

    پاسخ:
    چقدر خوبه که اححساسی مثل هم داشتیم 😊
    حتما دوباره بخونیدش :)
    ممنون که بهم معرفی کردید و لینک سایت رو دادید من بیشتر کتاب هارو از کتابراه تهیه میکنم برای همین دیدم نسخه الکترونیکش اونجا نبود و کلا نیست ولی وقتی شما لینک دادید خیلی خوشحال شدم😊🌹

    نیاااااااا 

    این رو کارامون میگه و زبونمون منافقانه چیز دیگه ای بیان میکنه

    خیلی دوستش دارم💙

    پاسخ:
    اوهوم 😔👌🏻

    حالا از همون فیدیبو پیشنهاد میدم کتاب صوتی و رایگانِ " هفتاد و سومین نفر " راجع به عاشورا رو گوش کنی 

    من که خیلی خوشم اومد عالی بود

    پاسخ:
    خیلی خیلی ممنون حتما گوش میدم :)
    تو فکر این بودم که حماسه حسینی رو هم بخونم. ول اول میرم سراغ پیشنهاد شما :)

    کلا 47 یا 48 دقیقه است ولی بسیار تأثیرگذار بود

    پاسخ:
    چقدر خوب ممنون😊

    سلام بر ارغوانی‌ترین یاس💜 

    می‌دونم حالت بده و دوست نداری حرفی بشنوی اما حیفم اومد چیزی رو که بعد از خوندن پست اخرت از دلم گذشت، بهت نگم...

    عزیزم حال بد این روزهات رو بپذیر، بذار دوره‌‌شو طی کنه، مدام دنبال حذفش نباش چون لجبازی میکنه و بیشتر موندگار میشه ؛) عیبی نداره گاهی هم حالمون بد باشه و همه نوشته‌هامون رنگ و بوی غم بگیره اصلا ایرادی نداره، حس غم و ناامیدی هم جز احساسات خوب و دلپذیر ما هستن و باید و باید بهشون بها بدیم ولی ما اکثراً میخوایم که نباشن و همیشه حالمون گل و بلبل باشه... 

    نرگس جانم اینجا خونه‌ی خودته، هرچی که دوست داری از غم و ناامیدی و یأس و ناکامی میتونی توش بنویسی چه ایرادی داره، خیلی‌ها باهات همذات پنداری میکنن، خیلی‌ها میفهمنش، خیلی‌ها درکش می‌کنن، خیلی‌ها میخونن و درکی ازش ندارن یا رد میشن بی‌تفاوت... اینا مهم نیست، مهم ثبت اون لحظه‌ی حس توئه که اینجا موندگار میشه و باعث میشه حسای بدت تخلیه بشن توی کلمات و جملاتی که مینویسی و این حالتو بهتر میکنه... 

    پس دنبال حال خوبت نباش... حال الان تو یه حال همراه با غم هستش به هر دلیلی... ببینش، به احساست اهمیت بده و بهش اجازه بده وجود داشته باشه در درونت... 

    همین...

    ببخش زیاده‌گویی کردم

    سلامت و دلخوش و شاد باشی💚🌱 

    پاسخ:
    سلام آرامش عزیز😍
    نمیدونم چطوری بگم وقتی این کامنت شما و هرنوع مشابهش رو از شما یا دوستای وبلاگیم دریافت میکنم به این فکر میکنم با وجود فاصله چند هزار کیلومتری و حتی اینکه  شناخت ما از هم صرفا درحد چند سطر نوشته وبلاگ هست ولی با این وجوود دوری فیزیکی و شناخت نسبی کم، چطور میشه کسی اینقدر خوب درکم کنه و منو بفهمه و بهم حق بده در صورتی که ادم هایی که کمترین فاصله فیزیکی رو بهم دارن میلیون ها فرسنگ از درونم و روحم فاصله دارن و مثل یک غریبن.
    چقدر خوشحال شدم و درونم پروانه ای شد از کامنت شما. خیلی ازتون متشکرم. و واقعا چطور میتونم لطفتون رو جبران کنم؟! ممنونم که وقت گذاشتین و درکم کردین و برای حالم سعی کردین که خوب بشه.🥺💚
    ممنونم ازتون و حرفاتونو خوندم و کاملا قبول دارم. من به خودم فرصت نمیدم و میخوام فقط فرار کنم چیزی که جدید یاد گرفتم پذیرش غم هست و فرصت دادن به خودم برای عبور از این موقعیت هست.
    ممنون از حرفاتون. حال دلتون و زندگیتون خوب و پر از آرامش باشه قلبتون مثل اسم زیباتون💖

    ارسال نظر

    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">