اعتکافِ دل

وَ هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا

اعتکافِ دل

وَ هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا

سلام خوش آمدید

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطرات من» ثبت شده است

توی دوران مدرسه گویا شیرینی پزی کنار مدرسه بود، که هیچ وقت نتوانستم، پیدایش کنم ولی همیشه بوی شیرینی های داغ داغِ از تنور بیرون آمده، همه مارو به شکموهایی تبدیل کرده بود که مشتاق خوردن شیرینی هابودیم. یادم می آید بعد از کلاس صبح که بعضا ریاضی هم بودخسته و کوفته از کلاس بیرون میامدیم و اولین چیزی که حالمان رو خوب میکرد بوی شیرینی هایی بود که بینی هامان را قلقلک میداد. وقتی از درِ سالن بیرون میامدم دستانم رو برای به آغوش کشیدن خورشید و چشیدن طعم شیرینی ها از بویِ مطبوعشان، میگشودم. همان زمان هروقت این عطر خوشبو را حس میکردم بلند فریاد میزم:چقدر بوی زندگی میده. یکی از دوستانم باخنده میگفت: بویِ زندگی؟ میگفتم:آره بوی زندگی. بویِ خودِخودِ زندگی. بویِ شادی، بویِ خوشبختی." با اینکه هیچ وقت این مکان مجهول را پیدانکردم، و هرگز نتوانستم یک شیرینی از آن شیرینی های خوشمزه، خوشبو را مزه کنم اما هنوز که هنوز است عطر مطلوبِ خوشِ زندگی وارَش را حس میکنم و غرق در شادی میشوم.

  • به قلمِ یاس ارغوانی🌱