~هوالنور
این روزا حس میکنم خیلی آدم سطحیای شدم. روزمرگی منو تو خودش حل کرده و اصلا معنا و رویا انگار برام فراموش شدست. اذیت میشم از سطحی بودن. از درگیر ظواهر شدن. در گیر ظاهر زندگی روزمره و بیمعنای دوروبرم شدن. زندگی آدم بزرگا همینه دیگه. قبلا رویا میبافتم، هدف داشتم، تو دنیای دیگهای زندگی میکردم. اما الان انگار زندگی خسته کنندهی کار و کار و جنگیدن برای ساخت یه زندگی معمولی مادی، منو از اون احساس معنویِ عمیق و نگاه معناداری که به دنیا داشتم، دور کرده.
الان خیلی خستم. روحم خستهست. چند وقته نه کتاب میتونم بخونم، نه تحمل فیلم دیدن دارم. صبرم صفر شده. انگار کودک بیشفعال درونم بیدار شده و نمیذاره رو چیزی که میخوام تمرکز کنم. افکار سادهوو سطحی منو درنوردیده. غرق شدم تو زندگی روزمره. این "من" رو دوست ندارم. انگار چیزی برای ارائه ندارم. خودِ واقعیم کو؟!