بعضی احساسات که درون آدم شکل میگیره و یه مدت درگیرش میشی، گویا اصلا قبل از اون احساس وجود نداشتی!
احساس غم و مشکلات که پیش میاد، دائم برمیگردی به گذشته‌ی قبل از اون درد و با یاد روزای خوب، روزات رو سر میکنی. فکر میکنی که بالاخره این غم تموم میشه مثل روزایی که نبود اما! اما احساس عشق و ورود کسی به زندگیت و قلبت اصلا اینطور نیست. انگار قبل از تو بوده و پوست و گوشت و خونت با این عشق و علاقه و وجود، عجین شده. مثل قلبت که از بدو تولد همراهته و نبودش مساوی با مرگه. مثل پدر یا مادر که حضورشون از اولین لحظات پا گذاشتنت به این دنیا حتی تو شکم مادرت، حس میشه.
آره عشق و علاقه همینه. دوست داشتن. دارم دوست داشتن تنها رو توصیف نمیکنم. دوست داشتن انواع خاص خودش رو داره. دارم علاقه به کسی که تاحالا نبوده ولی یهو میاد و دنیات رو زیر و رو میکنه رو توضیح میدم. برای خودم! دارم احساسم رو نسبت به این احساس بیان میکنم. عجیبه چون هرچقدر به این موصوع فکر میکنم انگار چیزی قبلش یادم نمیاد. به قول حضرت امیر(ع): عشق؛ نوعی قرابت و خویشی‌ست".
درسته درسته! انگار این فال حال منه. تویی که انگار بودی قبل از من. حتی اگر این احساس اشتباه باشه یا تهش نتیجه خوبی نده. حتی اگه مسخره باشه. من دارم چیزای جدیدی رو احساس میکنم. تجربه‌ی احساست خاص. نمی‌تونم کلمه‌ای دیگه جز احساس بکار ببرم چون این احساسه. یک چیز غیر عینی و درونی. یه مسئله‌ی غیرقابل مشاهده ولی اگر خوب ببینی، دیده میشه.