چند روز بود زانوی پای راستم خیلی درد میکرد. انگار با میخ میکوبیدن سر زانوم و هی میکشیدنش بیرون. دردش توی کل پام پخش میشد. یکشب با خودم گفتم: بذار ببینم پمادی، چیزی نیست که درد لعنتی ساکت بشه؟ خب معمولا پماد پیروکسیکام خوبه که هرچی گشتم نبود. به مامان گفتم تو ندیدیش؟ گفت که یکی از همسایهها برده و نیاورده و بعد گفت از اون پمادِ گیاهیای که بابا موقع درد کِتفِش از دارو گیاهی گرفته بزن. توی ذهنم بود که شکل ظرفش قوطی بود. رفتم تمام کابینتهارو گشتم نبود که آخر سر یه قوطی پماد پیدا کردم که روش یه آدم اسکلت مانند ایستاده بود و با نقاط قرمز سر زانوها و کتف و گردن و مچ دست هارو نشون کرده بودن که نقاطی هست که باید مصرف بشه، روشم نوشته بود برای درد مفاصل و استخوان. خلاصه من به مامانم گفتم: همیه؟ و گفت: اره. منم درِ قوطی رو باز کردم و به پام زدم. بوی خیلی تندی داشت اینقدر که ته دماغت میسوخت. همون موقع خواهرم گفت: این خوبه وقتی دماغتِ بسته شده و نمیتونی نفس بکشی، بوش کنی، سه سوته راه تنفسیت باز میشه. منم اعتنا نکردم و رفتم تا شبی دیگر. پام خیلی خوب شده بود و فقط یکم بهونه میگرفت، منم برای محکم کاری گفتم بذار یکم دیگه هم بزنم به پام. قوطی به دست بازش کردم بازم بوش همه جارو برداشت. بابا که شب قبلش نبود و نمیدونست قضیه چیه، مامان بهش گفت: این پماده که اینقدر بو نداشت که! بابام گفت: کدوم؟ قوطی رو نشونش دادم، گفت: این پمادِ خره! همونی که مامانبزرگ موقعی که کِتفِش شکسته برای درد آورده و بابامم بهش دست نزده گذاشته تو کمد! پماد عصاره خر:/ آره خلاصه... پماد خر شاید اسمش زیبا نباشه ولی اثرش عالیه. دردِ پام به سمت علفزارهای آمریکا فرار کرد! ممنون مادربزرگ :/
پ.ن: عنوان رو قرار بود بنوبسم "به بهانه روز وبلاگ نویسی" و نمیخواستم با خر مزین کنم ولی دیدم خر که فحش نیست، حیوانه! بعدم توی این برههای که همه به فکر حمایت از یه چی هستن، چرا من نیام و تابویِ توهین به این حیوان شریف و اسمش رو نشکنم؟ و آره این شد که شما رو هم به این #کمپین_خر_حیوان_نجیبی_است دعوت کنم :دی
پ.ن: انصافا این روز رو اول به خودم بعد به باقی وبلاگ نویسا و همه کسانی که این همه سال از شروع وبلاگ نویسی نوشتن و ادامه دادن و تا الان استوارن، تبریک میگم :)