اعتکافِ دل

وَ هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا

اعتکافِ دل

وَ هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا

سلام خوش آمدید

[شرمگین]

شنبه, ۲۲ مرداد ۱۴۰۱، ۰۸:۵۴ ب.ظ

سلام.

اینطور که از عنوان پست معلومه این پست از روی خجلی نوشته شده و ثبت شده. خب راستش بعد از اینکه پریشان‌وار همه اعضای کانالم رو ریمو کردم و بلافاصله اکانت تلگرامم رو حذف کردم، وبلاگم رو بستم و وبلاگ بلاگفام رو هم حذف کردم، پشیمونی از اینکه خیلی بی‌ادبانه اعضارو ریمو کردم و یک دفعه ناپدید شدم به سراغم اومد! و چقدر از اون روز دلتنگ کانالمم و اینکه چقدر هذیونوار اونجا پست میذاشتم. گرچه واقعا حالم بد بود و هست اما خب نتونستم نیام و معذرت خواهی نکنم. حالم بسیار آشفته و پریشانه. دوست ندارم حرفایی که می‌نویسم پر از غم و آشفتگی و حال بد باشه. راستش یه قول نه‌چندان محکم به خودم دادم که تا زمانی که لحظه‌های نوشتن کلمات و تایپ حروف توی وبلاگم حالم خوب و دلم دیگه خونه غم نباشه و بجاش شادی و حال خوب و آرامش قلبم رو تسخیر نکرده باشه، برنگردم. این روزا دلم حسابی می‌خواد همون روزانه نویسی هرچند خالی از فایدم رو ادامه بدم و بنویسم ولی هرچقدر به تاریخچه پست‌هام نگاه می‌کنم هرکدوم با غم سرشته شدن و این شده یه عقده و آرزو که یعنی دوباره روزی میرسه من همون آدم رویاباف و خوش‌خیال و شادِ پرانرژی عاشق  جهان و ممکنات بشم؟! مثل قبل که عکسای نه چندان باکیفیت و حرفه‌ای که از در و دیوار شهر میگرفتم، بگیرم و اینجا بذارم تا شمارو هم با لحظات خوبی که گذشت، همراه کنم؟! و این سوال و بیشمار سوال دیگه که ته ذهن خستم کنار باقی چیزا وول میخوره و اذیتم میکنه. خیلی ممنون از دوستانی که به یادم بودن. این واقعا مایه شادی و شوق و بغضی از سر ذوق و احساسِ محبته که سراغم میاد. متشکرم ازتون. نمی‌دونم بگم برام دعا کنید یا نه!؟ این روزا حتی دعا کردن برام بی‌اعتبار شده متاسفانه. بیشتر حرف نمیزنم. نمیگم میرم پشت سرمم نگاه نمیکنم و نمینویسم نه! شاید چراغ اینجا روشن بشه ولی شرمنده اگر کامنتا بسته بود و یا دوباره حرفام آکنده از غم بود.  ممنون =)

  • به قلمِ یاس ارغوانی🌱