اعتکافِ دل

وَ هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا

اعتکافِ دل

وَ هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا

سلام خوش آمدید

404:از خوبی‌های 403

شنبه, ۳ فروردين ۱۴۰۴، ۰۱:۵۶ ب.ظ

سال 403 سال عصبی بودن، دلخوری، قهر و نامهربونی بود برای من اما با این وجود نمیشه از خوبی‌هاش گذر کنم چرا که تجربه‌های به خصوصی داشتم.

سالی که تونستم رانندگی کنم و تنهایی مسیرهای مختلفی رو برم و بیام تا جایی که به مهارت خوبی تو رانندگی برسم. چندبار جریمه شدم، دوبار بخاطر سرعت و سبقت غیر مجاز و هر دوبار در یک موقعیت، نزدیک بود ماشینم تا 72 ساعت توقیف بشه. :)))

اولین مسافرت دانشجوییم رو اون هم تنها با جمعی که هیچ شناخت قبلی‌ای ازشون نداشتم رفتم. هرچند دو روز بود و تا مشهد رفتیم اما دوستای خوبی پیدا کردم و خوش گذشت. مخصوصا اینکه دوست نداشتم برگردم.

به خودم قول دادم برای تولدم یه کادوی خوب بخرم و اونم شد لپ تاپ.

کتاب خریدم، کافه با دوستم رفتم، کافه تنهایی رفتم. خوراکی‌های مورد علاقه‌م رو خریدم، ولخرجی کردم. پیش دکتر تغذیه رفتم، آزمایش دادم و حسابی برای سلامتیم خرج کردم و آخر سر هم هیچ مشکلی نداشتم الحمدالله.

مسافرت راهیان نور رفتم. تجربه‌ای که فکرش رو نمیکردم اینقدر منحصربه فرد و جذاب و معنوی باشه. عاشق اون مسافرتم. عاشق لحظه‌هایی که گذدروندم توی اون موقعیت بهشتی. عاشق خاکش، آب و هوا و تمام لحظاتی که گذروندم. دوستای خوبی هم پیدا کردم. جمع خوب و پر از حس خوب.

یکبار خواستگار به خونه راه دادم! یه عالمه چیز تو همون جلسه اول یاد گرفتم.

تنهایی بانک رفتم، وام گرفتم، قسطاشو دادم، تنهایی دکتر رفتم، تنهایی آزمایش خون دادم تنهایی نتیجه گرفتم. تنهایی بیرون رفتم، تنهایی امامزاده رفتم و نماز خوندم. دانشگاه رفتم، بالاخره امتحانات ترم یک رو به خوبی دادم. تنهایی روسری خریدم.

با همکارام آشتی کردم و سعی کردم نفرت و کینه رو توی دلم بکشم. درسای زیادی ازشون گرفتم بابت رفتارا و نامهربونی‌هایی که در حقم شد و همین برام تجربه ارزشمندیه. فهمیدم من یکی از بهترین همکارای توی دنیا رو دارم. ازش قدردانی و تشکر کردم و هنوزم قدردانش هستم بابت تمام خصلت‌های خوبش.

پولام رو پس انداز کردم. برای آیندم طرح و برنامه ریختم.

یکبار تصادف کردم. خیلی کوچولو. در حد شکسته شدن سپر ماشین.

بد خلقی کردمف نامهربونی کردم، گریه کردم. دلم شکست و حتی دل شکوندم.

روابط اجتماعیم رو گسترش دادم و با آدم‌های بیشتری دوست شدم. کتاب کم خوندم. آهنگ کم گوش دادم، فیلم کم دیدم.

403 برام سال استقلال بود. یه جاهایی احساس شدید تنهایی منو تا ته درهِ‌ی غم و ناامیدی برد. سالی بود که فقط خودم بودم و خودم. خودم از پسِ همه‌ی کارام براومدم. تنهایی یه جاهایی اذیتم کرد. چیزای جدید یاد گرفتم. استقلال فقط به معنی مجرد بودن نیست، آدم میتونه همسر باشه، مادر دو فرزند باشه و پر از استقلال روحی و اجتماعی، میتونه یه دختر مجرد باشه که هیچ مالکیتی معنوی‌ای و معنوی نداره توی زندگیش. استقلال باید توی نوع بینش و ذهن آدم باشه. آدم مستقل کسی هست که با وجود دلبستگی بتونه روحیه‌ی تنها بودن و درهم نشکستن رو حفظ کنه. دلبستگی با وابستگی خیلی فرق داره.

الانم اینجام با یه عالمه انرژی برای یه سال جدید.

  • به قلمِ یاس ارغوانی🌱

نظرات (۱)

پستت باعث شد اتفاقای خوب ۴۰۳ من هم یادم بیاد. مرسی

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">