آرزوها
سه شنبه, ۹ اسفند ۱۴۰۱، ۱۰:۵۰ ب.ظ
در آستانه سال جدید، همین الان که داشتم ظرف میشُستم و با خودم و خدا غُر میزدم و آرزو میکردمو دعا میکردم، یهو به این نتیجه رسیدم که آرزوهام چقدر متفاوت شدن! شاید ربطی به در آستانه سال جدید نداشته باشه ولی احساس میکنم استارت تغییراتم از در آستانه سال جدیدِ سال قبل خورده شد. شاید هم از چندین ماه پیش. شاید پس از اون همه گریه بعد نتایج کنکور! به هرحال. الان حس کردم دلم چیزایی رو میخواد که قبلاً ازشون فراری بودم. این نرگس رو دوستش دارم. کمی بالغتر شده نسبت به قبلش. این تغییراتِ درونی و سلیقهای برام لذت بخشه. من یک درس گرفتم اون هم اینکه هیچ وقت با اطمینان کامل درباره چیزی که در حال دوستش دارم و یا خواهانشم یا ازش متنفرم یا فراری، نظر ندم. تغییر ذائقه و سلیقه توی ورود به دهههای مختلف زندگی این رو بهم نشون داده.
حس میکنم اگرچه ۱۸/۱۹ و ۲۰ سال من نبود ولی ۲۱ شروع اتفاقاتِ متفاوت و خوب یا معمولی هست برام.
این دگرگونی احساساتم و بالا پایین شدن عقیدههام، برام لذت بخشه.
دارم به دهه ۳۰ زندگی فکر میکنم. یا نه! بعد از ۲۵ سالگی! الان از چی فراریام؟ چی برام بیاهمیته؟ شاید تو ۲۵ سالگی حکم مرگ و زندگی رو برام داشته باشه!
کتاب ویولون زن روی پل رو امشب تموم کردم. این کتاب نمیتونم بگم زیاد، بگم ۱۰۰درصد ولی یک بینش جدید رو در من ایجاد کرد. یک پنجره از یک زاویهی دیگه به مسئله اعتیاد. نمیدونم دربارش خواهم نوشت یا نه! این مدت که کامپیوترم در واپسین لحظات زندگی خودش قرار داره و تقریباً مرگ مغزی شده، من دستم مونده تو گل. حوصلهی نوشتن با کیبورد گوشی هم در من نیست و البته خستگی هم بیتاثیر نیست. اما چه میشه کرد؟
سکوت و صبر :))
سکوت و صبر :))
یک قسمتی از این کتاب یکی از شخصیتها این آیه از قران رو بیان کرد: " به راستی آنهایی که گفتند پروردگار ما الله است و در این راه استقامت ورزیدند، بر آنها فرشتگانی نازل خواهد شد تا نترسند و محزون نباشند و..."
قسمت استقامتش رو دوست داشتم. شخصیت توی کتاب از این حرف زد که خدا نگفته افرادی که باهوشترن یا ثروتمندترن یا زیباترند! بلکه گفته کشانی که استقامت ورزیدهاند! پس رمز موفقیت دو چیزه؛ یکی ایمان و یکی استقامت در راه ایمان."
من جون گرفتم از این حرف. از این آیه. :)))
حس میکنم اگرچه ۱۸/۱۹ و ۲۰ سال من نبود ولی ۲۱ شروع اتفاقاتِ متفاوت و خوب یا معمولی هست برام.
این دگرگونی احساساتم و بالا پایین شدن عقیدههام، برام لذت بخشه.
دارم به دهه ۳۰ زندگی فکر میکنم. یا نه! بعد از ۲۵ سالگی! الان از چی فراریام؟ چی برام بیاهمیته؟ شاید تو ۲۵ سالگی حکم مرگ و زندگی رو برام داشته باشه!
کتاب ویولون زن روی پل رو امشب تموم کردم. این کتاب نمیتونم بگم زیاد، بگم ۱۰۰درصد ولی یک بینش جدید رو در من ایجاد کرد. یک پنجره از یک زاویهی دیگه به مسئله اعتیاد. نمیدونم دربارش خواهم نوشت یا نه! این مدت که کامپیوترم در واپسین لحظات زندگی خودش قرار داره و تقریباً مرگ مغزی شده، من دستم مونده تو گل. حوصلهی نوشتن با کیبورد گوشی هم در من نیست و البته خستگی هم بیتاثیر نیست. اما چه میشه کرد؟
سکوت و صبر :))
سکوت و صبر :))
یک قسمتی از این کتاب یکی از شخصیتها این آیه از قران رو بیان کرد: " به راستی آنهایی که گفتند پروردگار ما الله است و در این راه استقامت ورزیدند، بر آنها فرشتگانی نازل خواهد شد تا نترسند و محزون نباشند و..."
قسمت استقامتش رو دوست داشتم. شخصیت توی کتاب از این حرف زد که خدا نگفته افرادی که باهوشترن یا ثروتمندترن یا زیباترند! بلکه گفته کشانی که استقامت ورزیدهاند! پس رمز موفقیت دو چیزه؛ یکی ایمان و یکی استقامت در راه ایمان."
من جون گرفتم از این حرف. از این آیه. :)))
- ۱۴۰۱/۱۲/۰۹
به دنبال ایمان نجوا خواهیم شد
_؟