اعتکافِ دل

وَ هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا

اعتکافِ دل

وَ هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا

سلام خوش آمدید

آنچه گذشت...

چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۰، ۰۷:۱۹ ب.ظ

فقط دلم میخواست عینکام رو‌نشونتون بدم. 

راستش چون همیشه تو وبلاگم مینوشتم اولین تجربه ها و هیجاناتم رو و این اتفاق رو توی وبلاگم ننوشتم با اینکه یک هفته میگذره اما دلم خواست اینجا هم عکسایی که طی یک هفته گذاشته گرفتم رو منتشر کنم. و دلم واینستاد که نذارم اینجا. کلاً تو‌ وبلاگ فرق داره :)

و ایشون دوچشم جدید بنده هستن در مواقع ضروری که البته همیشه به چشممه😅

اسفند دونه دونه اسفند سی و سه دونه 🧿 (استیکر چشم زخم برای در امان ماندن عینک بخاطر زیبایی :دی )

عکسای پاییزی که چند روز اخیر گرفتم و خیلی دلم میخواد بزارم اینجا یادگاری بمونه برام.

این عکس رو خیلی دوست دارم.‌شهرم رو خیلی دوست دارم. پاییز عجیبی نداره ولی قشنگه وقتی تو پاییز لباس زرد میپوشه هرچند که بارون نمیاد:(

یه حس غریبی داره این عکس.‌اون نیمکت زیر درخت. تنها، تو پاییز میون برگای زرد پهن روی زمین. یه احساس غریبی داره. انگار منتظر یه چیزی هست.این عکس‌رو یک روزی‌که با کاف رفتیم بیرون گرفتم. 

رفتم کتابخونه کتابی که دوسال پیش قبل از کرونا برداشته بودم رو با عرض معذرت و پشیمانی پس بدم. و جریمه ام رو بپذیرم. حقیقتاً خانم متصدی با اینکه فکر میکردم، بهم سخت بگیره ولی عذرم که موجه هم بود رو پذیرفت و جریمه دوباره ثبت نام کردم رفتم که کتاب بردارم. نمیدونستم کتاب چی بردارم. این سه تا کتاب با فاصله یک قفسه از هم تو قفسه منتظر من نشسته بودن. قرار بود که بخرمشون ولی توفیق شد امانت بگیرم :)

این عکس یه حال قشنگی داره. دیگه از فرامتن عکس‌و نوری که از پنجره زده داخل و پرچم ایران و این چیزا هم چیزی نگم دیگه :دی ولی قشنگ شده. از سالن همایش یکی از امامزاده های شهرمون گرفتم. اون روز به یه جشن دعوت بودیم. پارسال تو‌ همین سالن کنکور دادم. کاف هم همینجا کنکور داده. اون روز اصلا به خود مراسم توجه نداشتیم هی از لحظات ملکوتی کنکور که تو این سالن داشتیم حرف میزدیم😂🤦

اینم عکس آخر و البته مهمِ افتخاری که کاف گرفته. مثلا خواسته هنری بگیره.‌هیچ‌وقت هم دوربین رو درست نگرفت. :/

پ.ن؛ حقیقتاً با گوشی پست عکس‌دار گذاشتن خیلی سخته. نتونستم عکس هارو با کوچیک تر بزارم حیفم اومد، با کیفیت اصلی نباشه.

  • به قلمِ یاس ارغوانی🌱

نظرات (۸)

مبارکه عینکت ، خیلی قشنگه.

عکس ها هم خیلی حس خوبی داشتن*.*

آخری رو که نگم:))

پاسخ:
متشکرم . قشنگ میبینی ^-^
خوشحالم حس‌خوب گرفتی 🌸
اره آخری هم خیلی حس خوبی داره 😇
  • ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚
  • چه عینک قشنگی*-*

    اون عکس امامزاده و نیمکتم خیلی قشنگهT-T

    پاسخ:
    ممنونم :)
    متشکرم قشنگ‌دیدی ^-^

    چه حالی میده توی عکس سوم، درحالی که یه پیراشکی داغ از اون نون فانتزی اونطرف خیابون (اسمش انگار پویندگانه😅) گرفتی، روی نیمکت کنار درخت پاییزی به غروب خیره بشی نه؟! :))

    پاسخ:
    چه خوب گفتین. الان یادم افتاد همیشه اون مغازه ساندویچی بود ولی تبدیل به نون فانتزی شد. عجب خوب میشد که ساندویچ به دست زیر درخت نشست 😀👌
  • 🎼 کالیستا
  • واااااییییی عینکت خیلیییی خوشگلههههه.*-* بترکه چشم حسود.:دی حتی جعبه ی زیرش هم خوشگلههه.:")

    عکس هنری دوست گرامی خیلی باحال بود. :دی

    عکس اون نیمکت چه حس عجیبی می‌داد!:")

    پاسخ:
    عزیزم خوشگل میبینی😁
    جعبشو هم خودم انتخاب کردم😎
    😂
    یه حس غریبی داره :)

    عکس ها عالین👌

    پاسخ:
    ممنون :)

    فیلترشکنم وصل نمیشه 

    جواب سوالتو همینجا میدم 😎

    آرامگاه شهید سید حسن مدرس 😎😏

    سوال بعدی لطفا 😌

    پاسخ:
    خیلی ممنون که تا اینجا اومدی که جواب رو بگی😅🙏
    آفرین درست بود. خود خودشه👏👏👏👏😂🌸

    عکس دومی یاد یکی از خیابونای مشهد افتادم. دلم مشهد خواستتتت؛(

    عینکتم مبارک باشه. 

    عکس یکی به آخری. دلت میخواد تو اون نور و گرما دراز بکشی بخوابییی.

    پاسخ:
    عزیزم 😰
    متشکرم 🥰

    بخوابی بدون هیچ فکری درباره اینده :))

    عینکتم عین خودت جاذابه :`)

    پاسخ:
    😏😎

    ارسال نظر

    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">