اعتکافِ دل

وَ هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا

اعتکافِ دل

وَ هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا

سلام خوش آمدید

کتابِ آرامِ جان

سه شنبه, ۱۱ بهمن ۱۴۰۱، ۰۹:۰۰ ق.ظ

بسم رب نور

《 ما هر سال روز شهادت حضرت زهرا(س) نذری میدادیم... امسال محمدحسینمون رو به حضرت زهرا(س) دادیم》.

محمد حسین حدادیان جوان دهه هفتادی انقلابی‌ای که در اغتشاشاتِ دراویش گنابادی مظلومانه به شهادت رسید.

خیلی وقته که یه گارد خفیف‌و نامرئی‌ای نسبت به کتاب‌های زندگینامه شهدا از زبان همسر یا مادر، گرفتم ولی خب چون دوست داشتم این دفعه با وجود اون گارد و دید نقادانه این دست کتاب‌هارو بخونم و درثانی مطمئنم که خیلی چیزهای خوب میشه از درون این کتاب‌ها و لابلای حرفا درباره شهدا فهمید و درس گرفتن، تو پویش شرکت کردم و کتاب رو خوندم.

من بیشتر از مقدس نمایی‌ای که توی جریان داستانی‌ بعضی کتاب‌ها درباره بعضی اشخاص مهم کتاب یا دنیای واقعی وجود داره، اذیت میشم و خب این کتاب هم مستثنی نبود و این مسئله اذیتم می‌کرد! چیزی که توی خیلی از کتاب‌ها یا روایت‌ها و یا حتی فیلم سریال‌ها میشه دید و این وجه خوبی برای خود اون اشخاص نداره بنطرم! یک مورد دیگه هم احساسی روایت کردن باعث میشه دلزده بشم. خوندن درباره زندگی شهدارو دوست دارم ولی دید خانواده و دید کسی که عاشقانه کسیو دوست داره به یک نفر خیلی بر اساس احساساته. بدون در نظر گرفتن نقاط منفی! ما آدم‌ها جز معصومین که از کلمه معصومین هم پیداست، ممکن‌الخطاییم! کاش در کنارش از این مقدس‌نمایی ها دست بردارن.

یک چیزی هم توی سیر داستان جالب بود و اون هم ناپیدا شدن یکبارگی شخصیت مجتبی توی داستان بود! میخک بهتر دراین باره نوشته و من به همون بسنده می‌کنم ولی نمی‌دونم چرا اینطور حس کردم که مادرش اون رو رها کرده بود دیگه؟! شاید بگید که نباید قضاوت کرد و همین دست حرفا. یا اینکه چرا موصوع اصلی رو رها کردی چسبیدی به فرع؟ ولی مگر داستان نیست؟ مگر روایت نیست؟ مگر نه اینکه در معرض عموم قرار گرفته پس یعنی پییِ نقد رو هم به تن نوشته مالیدن؟! اگر که اینطوره من رفتار مادر خانواده درباره این پسر برام عجیب بود!

و نکته دیگه اینکه به خیلی نکات مهم نپرداخته بود و به جاش مسائل ریز و حزییات کم‌اهمیت‌تر رو دنبال کرده بود. صحبت زیادی درباره حوادت مهم اون زمان نداشت بیشتر جنبه احساسی و خانوادگی و حتی شخصی رو مطرح کرده بود. 

و اما اینکه همه این حرفا باعث نمیشه لحظه‌ای در مظلومیت این شهید شکی داشته باشم. پسری که برای وطن و مردم مظلومانه و فجیح به شهادت رسید! چقدر سخته برای یه مادر که جوون رشید و عزیزش رو به اون شکل شهید کنن. نکته غم‌انگیز ماجرا همینجاست که همچنان گمنامن چنین افرادی بین جوونای ایرانی. هم خودشون هم داستان مظلومیتشون. هم راهی که توش قدم گذاشتن. هم رفتار و کردار و الگوهاشون.

در آخر هم " کهف را عاشق شوی، آخر شهیدت می‌کند".

پ.ن: این حرفایی که درباره این کتاب زدم معناش این نیست که از روی اجبار این کتاب رو مطالعه کردم یا کلا سبک من نباشه. نه! اصلا چنین نیست. اتفاقا اکثر کتاب‌هایی که می‌خونم و موضوعاتی که علاقه دارم حول محور دفاع مقدس و انقلاب اسلامی و تاریخ مسائل مربوط به ایران و اسلام هست. نمیگم قرار بوده از این دست کتاب‌ها نخنونم! منظور این بود که مثل قبل با نگاه خوش خیالی و بدون نقد و بررسی دیگه قرار نیست کتاب‌هایی از این دست یا هر موضوع دیگه‌ای رو بخونم. دوشت داشتم روحیه زودباوری رو کنار بگذارم.

یکی از موضوعات موردعلاقم دفاع مقدس و سرگذشت شهدای کشورم هستن. پر از نکته پر از تلنگرهای خوب پراز رزق و برکت! پس حتما حتما پیشنهاد می‌کنم این کتاب رو و باقی کتاب‌هایی در این موضوع رو فارغ از نقاط ضعف‌هاشون چرا که درباره شهید خوندن، درباره انسان‌های والا خوندن، قطعاً نتیجه خوبی توی زندگی و احوال آدم می‌ذاره. والسلام :)

  • به قلمِ یاس ارغوانی🌱

نظرات (۱)

سلام دوست عزیز 

چقدر خوشحالم که با وجود این گاردی که خودتون گفتید با این پویش همراه شدید 

این خیلی برای من باارزشه 

متن شما رو خوندم، یه سوال برام پیش اومد، اون مقدس نمایی که گفتید کجای داستان به چشمتون اومده؟ 

و یه سوال دیگه، این ماجرا مربوط به یکی از فرزندان اون مادره، ما توی کتاب درباره زهرا هم اطلاعات خاصی به دست نمیاریم، چرا در مورد مجتبی فکر میکنید رها شده؟ به نظرتون این احتمال وجود نداره که خودش رغبتی نداشته در مورد زندگی ش حرفی زده بشه؟ 

 

و یه سوال دیگه:)) با این تجربه، حاضرید کتاب دفاع مقدسی دیگه ای بخونید؟

 

پاسخ:
سلام :)
راستش گارد نمیشه گفت! بیشتر نگاه انتقادی هست تا گارد. چون گارد برای مواقعی هست که علاقه ای به خوندنش نباشه ولی من علاقه دارم و فقط میخواستم بدور از احساسات کتاب رو بخونم.
مقدس نمای‌ای که منظورمه درباره شخ۱یت‌های برجسته هست. مثل شخصیت امام خمینی یا رهبر بود. که تو اکثر کتابا دربارشون حالت خیلی عجیبی بیان میشه. من خودم ارادت خیلی زیادی به امام خمینی و رهبر دارم ولی خب بنطرم جوری که توی کتاب مینویسن مختص ائمه‌ هست و این باعث تفکری میشه برای کسایی که میخونن و ممکنه بعد ها سطح باورهاشون فرو بریزه! حالا بیخیال این موضوع! هرچند که این شخصیت‌ها بسیار برجسته و مورد احترامن.
و من خب فکر میکنم حداقل باید جوری درباره برادر بزرگتر توضیح کلی میدادن نه اینکه کاملا انگار فراموش شده بود جز بعصی مواقع!
شاید هم به قول شما دوست نداشته تو کتاب حصورت داشته باشه :))

بله صد درصد! الان که پست رو دوباره ویرایش کردم و پی نوشت اصافه کردم بخاطر همینه.
چون من موصوع مورد علاقم خود همین سبکه اصلا! و بیشتر مطالعه‌م همین موضوعاته. فقط در مقایسه با کتاب‌های دیگه برای مثال تنها گریه کن، بنظرم داستان رو قوی نبسته بودن. هرچند که اگر بهتر نوشته میشد خیلی بهتر دیده میشه با سبک روایت متفاوتش :)

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">